سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای راه راه

نامه محبت

    نظر

ماه رمضان هست و ماه نزول قرآن

ای کاش ما بیشتر از این‌که از سیره انبیاء و اولیاء بدونیم از قرآن می‌دونستیم و ای‌کاش منبری‌های ما بیشتر از این‌که از روایات و احادیث بگن، از آیات قرآن می‌گفتند.

بیاین این‌بار که قرآن رو باز می‌کنیم یه جور دیگه باشیم. یه جور دیگه اون رو بخونیم و یه جور دیگه روش فکر کنیم...

یکی از اساتید بزرگوارمون نقل می‌کرد:

«به مکه که مشرف شده بودم، توی تنهایی شب، کنار کعبه، نشستم و قرآن رو باز کردم تا تلاوت کنم. یه نگاهی کردم به قرآن، با خودم گفتم: بشر! تو کجای کاری؟ مگه تو کی هستی که خالقت که هیچ قدرتی فوق قدرت او نیست، بیش از 600 صفحه، پند و اندرز و نصیحت برات فرستاده... مثال برات آورده، امیدواری داده، ترسوندتت، قصه گذشتگان رو برات نقل کرده، نور و ظلمت رو روشن و واضح نشون داده....

مگه تو کی هستی که خدا این همه به فکرته؟ این قرآن رو با این حجم زیادش، به پیامبرش نازل کرده برای تو... اصلا می‌دونی پیامبر چقدر مشقت و سختی کشیده برای دریافت وحی؟ اونقدر دریافت وحی سخت بوده بر ایشون که وقت نزول به کلی دگرگون می‌شدن، چهره‌شون برافروخته می‌شده، سنگینی شدیدی رو تحمل می‌کردند و گاهی پس از اتمام وحی از حال می‌رفتن.... خب این همه برای چی؟...»

بعد گفتن: همینجا بود که معنی نامه محبت رو فهمیدم...

جدا نامه محبت عنوان برازنده‌ایه برای قرآن. کافیه کمی عربی بدونی تا خودت این محبت رو از الفاظ قرآن درک کنی. چند وقت پیش یه آیه‌ای رو می‌خوندم که آخرش خداوند این‌جور گفته بود: بنگر چگونه نشانه‌ها را برای آنها آشکار می‌کنیم، سپس آن‌ها چگونه از حق روی می گردانند.

یه کمی دردم اومد! خدا به پیغمبرش می‌گه ببین ما این همه آیه و نشونه و پند و نصیحت براشون میاریم، اما باز هم اینا روی‌گردانند.... و کان الانسان جهولا

حضرت علی (ع) در خطبه 176 نهج البلاغه می‌فرمایند:

بدانید که قرآن، همان نصیحت کننده خیرخواه است که فریب نمی‌دهد و آن راهنمایی است که گمراه نمی‌کند و آن گوینده‌ای است که دروغ نمی‌گوید... برای دردهای خود از قرآن شفا بطلبید و در مشقت‌ها از آن یاری بخواهید...

فاقرءوا ما تیسر من القرآن...
هر قدر که مقدور است قرآن بخوانید.

التماس دعا


آموزش عالی و بیکاری تحصیل کرده‌ها

    نظر

در کشور ما و بسیاری از کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته، تعداد زیادی از فارغ التحصیلان دانشگاهی پس از فراغت از تحصیل با مشکل یافتن شغل مواجه‌اند و نکته جالب اینجاست که با وجود آن‌که میزان بیکاری تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی بالاست، عطش ادامه تحصیل در آموزش عالی نه تنها علایمی از کاهش نشان نمی‌دهد، بلکه به‌طور مداوم در حال افزایش است.

علت چیست؟

1- پایین بودن هزینه فرصت.
علاوه بر هزینه مربوط به شهریه دانشگاه (هزینه مستقیم) هزینه‌های آموزشی، اقلام دیگری از هرینه‌ها را در بر می‌گیرد که به هزینه‌های فرصت، شهرت دارند. در واقع این هزینه عبارت از میزان درآمدی است که دانشجوی دانشگاه می‌تواند با کار خود به‌دست آورد، ولی به دلیل تحصیل آن را از دست می‌دهد.
به‌طور طبیعی، هرچه هزینه فرصت بیشتر باشد، تقاضا برای آموزش عالی کمتر خواهد بود.
بیکاری شدید فارغ التحصیلان متوسطه، فشار اجتماعی برای آموزش عالی را افزایش می‌دهد، زیرا هزینه فرصت‌های از دست رفته برای آموزش دانشگاهی را کم می‌کند.

2- دولت بزرگترین استخدام کننده نیروی کار تحصیل کرده‌است.
این حالت در بیشتر کشورهای در حال توسعه وجود دارد. بطوری‌که در ایران بیش از 70 درصد تحصیل‌کرده‌ها در بخش عمومی (دولت) فعالیت دارند. علی الخصوص در زیر بخش‌های آموزش و بهداشت و دیگر خدمات اجتماعی.

3- مدرک گرایی به‌جای کارایی.
سرمایه انسانی یکی ازعوامل مهم در رشد و توسعه اقتصادی-اجتماعی هر کشور است و ساز و کار اصلی توسعه سرمایه انسانی، نظام آموزشی خواهد بود. بر اساس این تفکر، هر چه آموزش بیشتر باشد، توسعه و رشد سریع‌تر خواهد بود. این گزاره مبتنی بر این فرض است که فرایند آموزشی، قابلیت‌ها و توانمندی‌های افراد را افزایش می‌دهد و چون کارایی افراد بالا رفته است، صلاحیت دریافت دستمزد و حقوق بالاتری را نیز دارد. اما آیا این فرض را می‌توان برای کلیه و یا بیشتر آوزش دیدگان پذیرفت؟ آیا آموزش‌های موجود، وسیله‌ای برای شناسایی و غربال کردن متقاضیان است؟
انتخاب افراد با تحصیلات بالاتر به این دلیل در دستگاه‌های دولتی صورت نمی‌گیرد که مشاغل موجود واقعا تحصیلات بالاتری را طلب می‌کند، بلکه از آن رو انجام می‌گیرد که انتخاب از میان تعداد متقاضیان کمتر، در رده آموزشی بالاتر، ساده‌تر است!
این کار ممکن است تا بالاترین مراحل آموزشی ادامه یابد و در حد افراط، نظامی مانند هندوستان ایجاد شود که در آن، آموزش عالی به صورت پناهگاهی برای بیکاران تحصیل کرده در می‌آید. چون بیکاری تحصیل کرده‌ها در مقاطع پایین‌تر بیشتر است، دانشجویان برای فرار از بیکاری به دنبال آموزش بیشتری می‌روند تا شاید شانس خود را در به‌دست آوردن شغل افزایش دهند و در نتیجه فشار برای آموزش عالی بیشتر می‌شود.

نتیجه: اینجا نیاز به همت بلند دولت و شخصِ آقای احمدی‌نژاد دارد.

تلخیص از مقاله «آموزش عالی و بیکاری تحصیل کرده‌ها» از: دکتر غلامعلی فرجادی


جبر و اختیار... یا منطق یه دیوونه‌ی حیروون

جبر و اختیار یکی از مباحث کلامیه که از دوران دبیرستان باهاش آشنا می‌شی و شبهه و پاسخ شبهات مربوط به اون رو یاد می‌گیری و بعدها این مبحث ادامه پیدا می‌کنه و تو خیلی زبر و زرنگ و تند و فِرز به کسایی که این شبهه رو مطرح می‌کنن جواب می‌دی.
ولی وای به حال اون وقتی که خودت دچار شک و تردید بشی و نتونی خودت جواب خودت رو بدی... اون وقته که یا باید دندون رو جیگر بذاری بلکه جوابتو  یه روزی یه جایی پیدا کنی؛یا دست به دامن رفقات بشی و از اونا کمک بخوای... یا از روی ناچاری و تنهایی پناه ببری به وبلاگت، تا بلکه یه دو تا آدم چیز فهم دردت رو بشنون و یه جوابی بهت بدن.
و وای از اون وقتی که از وبلاگت هم جواب نگیری. اون وقته که شاید دست به دامن یه دو تا تالار گفتمان بشی و مخ چند تای دیگه رو به کار بگیری... و باز هم اگه جواب نگرفتی دیگه بزنی به سیم آخر و بری سراغ آدمای چیز فهم دور و برت... آدمایی که یا تو بهشون میگی استاد یا یه عده‌ی دیگه.....
اما اگه از این راه هم به جواب نرسیدی دیگه باید یا منتظر معجزه بمونی یا دیگه دیوونه باشی که خیال کنی مختاری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خب، یه مروری می‌کنیم روی مسئله‌ی جبر و اختیار:

ما می‌دونیم که مختاریم! و می‌دونیم که تا خدا نخواهد آب از آب تکون نمی‌خوره. یعنی وقتی ما اراده کنیم؛ تا خدا اراده نکنه، اراده‌ی ما کار به جایی نمی‌بره!!!!
این هم می‌دونیم که بعضی از اراده‌ها در طول هم‌اند و بعضی در عرض هم هستن و اراده‌ی خدا در طول اراده‌ی ما است و  از این جور چیزا....‌
خب ما کار به ایناش نداریم. گیریم که با این مسائلش کنار اومدیم....
می‌ریم سر اصل مطلب که کمتر ازش صحبت می‌شه....

واقعا این اختیار ما تا چه حده؟

از من بپرسی میگم در حد چیزای خرد و کوچیک زندگی.... من می‌تونم تصمیم بگیریم که اینو بخورم یا نخورم.... خونه‌ی فلانی برم یا نرم... بگم یا  نگم و یه چیزایی شبیه به این....
ولی تو تصمیمات بزرگتر زندگیم چی؟!!!!!
باید بشینی و ببینی چی برات مقدر شده!
اِهه! پس من چی؟ پس اراده و نظر من چی؟!!!
هیچی!
کشک؟؟؟!!!
نه! البته نه که کشکِ کشک!!! تو اگه خوب باشی و اون کارایی رو که خدا ازت خواسته انجام بدی، می‌تونی امیدوار باشی که خدا خودش وسیله‌اش رو برات جور ‌کنه!!!! البته اگه برای خوب بودن نیاز به چیزی داشتی که از دستت خارج بود، باید صبر پیشه کنی و تقوا؛ تا بلکه در آینده خدا هر وقت که صلاح دید خودش برات ردیفش کنه!....

آقا جون!
من این حد از اختیار رو برای سعادتم کافی نمی‌دونم! مشکلیه؟

 مثلا چرا ما هیچ اختیاری در مورد تولدمون، زمانش و شرایط خونواده‌ای رو که درش به دنیا می‌آیم نداریم؟

 هیچ اختیاری در مورد پدر و مادرمون نداریم!
همین برای یه عمر سعادت یا یه عمر بدبختی کافی نیست؟
بعله! می‌دونم که آدمای زیادی بودن که پدرشون نوح بود و از مغرقین شدن و برعکسش آدمای زیادی بودن که تو دامن فرعون بزرگ شدن و موسی از آب دراومدن....
از من می‌پرسی می‌گم اینا استثنائاتن.... شما اکثر رو ببین....

 یا مثلا قضیه‌ی ازدواج رو ببین!
تو توی انتخاب همسرت، اگر هم به ظاهر مختار باشی، توی خوشبختی و بدبختی بعدش مجبوری، مجبور! چون همونی می‌شه که خدا خواسته.... هر چی هم می‌خوای اول کار موشکافی کن و ذره‌بین به‌دست برو دنبال عیب و ایرادها، یا خوبی‌های طرفت..... آخرش باز هم معلوم نیست اونی بشه که تو می‌خوای.

این جور اختیار و انتخاب بیش‌تر شبیه به وقتیه که بچه بودی و بابات سکّه رو می‌داد دستت و تو رو بغلت می‌کرد و تا پای صندوق صدقات بالا می‌بردت و می‌گفت بنداز توش... و بعد کلی آفرین و باریکلا می‌کرد که بچه ام ثواب کرد...
این یه اختیار محدود و بچه‌گونه است...
با این یه ذره اختیار نمی‌شه راهی رو رفت که می‌خوای... این طوری راهی رو می‌ری که باید بری!!!!
کافیه بهشت یا جهنمت مقدر شده باشه، تو دیگه خودت رو تیکه تیکه هم کنی راه به جایی نمی‌بری....
اگه تقدیرت دوری از خدا باشه، همینه که هست. مانع پشت مانع... جوابش هم فقط یه کلمه است: «آدم شو؛ حرف گوش بده تا خدا راه درست رو نشونت بده و اگه صلاح دونست وسیله سازت باشه»....
اگر هم مقدرت قرب خدا باشه، بخوای بری مجلس گناه ماشینت پنچر میشه و نمی‌رسی... بخوای غیبت کنی، یه چی می‌پره پس گلوت، یا یه آدم وقت نشناسی، یه چیزی مانعت میشه...

 اصلا چرا ما نمی‌تونیم زمان و عصر زندگی‌مون رو خودمون مشخص کنیم؟!
شاید من دوست داشتم تو زمان حضرت نوح یا زمان حضرت سلیمان؛ یا عصر یکی از ائمه‌ی پیشین زندگی کنم!
من دوست داشتم تو زمان یکی از ائمه‌ای باشم که برای دیدنش و شنیدن صحبتاش و شرفیابی به حضورش، نیازی به خودسازی و تهجد نبوده و برای گفتن درد دلت و شنیدن جوابت، نیازی به داشتن گوش دل و واسطه و قلب پاک و این جور چیزا هم نبوده....

اصلا اگه من مختارم پس چرا نمی‌تونم هر زمانی که اراده کردم امام غایبم رو ببینم؟! مگه نه این که خدا به خاطر حفظ جون ایشونه که امر به غیبت کرده؟؛ پس خدایی که می‌دونه من قصد جون امامم رو ندارم، چرا اینقدر احتیاط می‌کنه و نمی‌ذاره من به حق طبیعی خودم برسم؟
اصلا این یه تبعیضه که معاندها و دشمنای ائمه‌ی پیشین می‌تونستن امام رو ببینن و تو ـ‌که اگه از محبین امام نباشی، قطعا از معاندین هم نیستی‌ـ نمی‌تونی امامت رو ببینی!!!!!!!!

گاهی میگن تو خودت همه‌ی این چیزا رو انتخاب کردی! می‌پرسی: من؟کی؟ میگن قبل از تولد، تو عالم ذر!!! من میگم اولا که من که یادم نمیاد همچین اشتباهی کرده باشم. ثانیا هیچ آدم عاقلی رو دیدی که بین سعادت و شقاوت دومی رو انتخاب کنه؟! چطور ممکنه که یه نفر که فاقد مادیات و محدودیات ماده هم هست (تو عالم پیش از تولد) و در نتیجه همه چیز رو بسیار بهتر و روشنتر می‌بینه؛ بیاد و زندگی‌ای رو انتخاب کنه که نتیجه‌اش سیه‌روزی ابدی باشه؟!

 ای خدا........
من خیلی کوچیکم و ناتوون..... من هیچ تصمیم بزرگی رو توی زندگیم نمی‌تونم به خواست خودم بگیرم.... من نمی‌تونم خودم به اراده‌ی خودم، وسیله‌ی تقرب رو فراهم کنم.... من هیچ اختیار خاصی از خودم ندارم....
خدایا من توی تک‌تک کارام به تو محتاجم و وابسته....
اصلا من جواب سوالم رو نمی‌خوام که ما مختاریم یا مجبور...
فقط تو یه نظری بکن و خودت به رحمت واسعه‌ی خودت منو ببخش و به فضل و کرمت این قطره‌ی ناپاک و سرگردون رو به دریای پاک و عمیق وجودت برسون.
من دوست ندارم برای همیشه کوچیک بمونم....
من دوست ندارم در حسرت شنیدن جوابی از امامم بمونم....
من دوست ندارم تنها باشم....
خدایا! من فلسفه نمی‌خوام؛ عرفان می‌خوام... عقل نمی‌خوام؛ دل می‌خوام... فکر نمی‌خوام؛ عشق می‌خواهم... عشق....


گناه رو ایگنورش کن!

    نظر

ماه رجب هست و کلی خیر و برکت!

یکیش همین اعتکاف!

اونایی که تا حالا معتکف شدند می دونند که اعتکاف یعنی ایگنور کردن گناه!
یعنی اد کردن مجدد خدا!
یعنی عقد پیمان عبودیت
یعنی تجدید بنای ساختمان معیوب دل!

شاید تو اعتکاف، باور نفس بشه که می‌شه گناه نکرد!
می‌شه از فرش تا عرش رفت!
می‌شه فخر فروخت به ملائک...

اعتکاف الگوی زندگیه! زندگی‌ها! نه خوردن! نه خوابیدن! نه چریدن! زندگی!

اعتکاف هست و عزم بر جبران خطا!
اعتکاف هست و امام زمان!
و خلاصه اعتکاف هست و پرواز روح!

معتکفین! التماس دعا!